معمول ترين و ساده ترين تعريفي كه از زبان ارائه مي شود اين است كه زبان وسيله برقراري ارتباط در جوامع بشري است . از هيمن تعريف ساده مي توان دريافت كه زبان امري اجتماعي است .
از آنجا كه جوامع بشري پيوسته در حال تغيير و تحول اند ، نهادهاي اجتماعي هم كه بايد متناسب با نيازهاي اجتماع باشند ، هيچ گاه ثابت و يكسان نمي مانند و همواره براي هماهنگي با جامعه و نيازهاي آن متحول مي شوند .
بدين ترتيب زبان كه مهمترين وسيله و ابزار پيام رساني و برقراري ارتباط و انتقال مفاهيم ذهني در جوامع بشري است امري ثابت نبوده همواره به تبع جامعه تحول مي يابد.
براي بررسي تحولات جوامع بشري و پي بردن به علل و موجبات اين تحولات و شناختن حوادث ورويدادهاي كه منجر به پيدايش عناصري جديد و پديده هايي نو مي شوند از تاريخ دور مي جوييم .
بسياري از متخصصان معتقد به جسماني بودن عوامل ، خودشان در نهايت در زمره شبه دانشمندان بودند و بعضي ديگر از دانشمندان كاذب به شمار مي آمدند . مع هذا حتي اين گروه دوم هم بخشي از مطالعات ما هستند چون نظريات آن ها در مورد بعضي از پديده هاي رواني ، با اين كه بعدها خلاف آن اثبات شد باعث شدند تا ديگران به جستجو و اكتشاف توضيحاتي براي آن پديده ها برآيند .
و چنين وضعيتي در مورد دكتر فرانتس آنتون مسمر (1815 – 1734) مصداق پيدا كرد.در سال هاي بعد از 1770 هنگامي كه آلماني هاي فطري گرا و بريتانيايي هاي تداعي گرا هنوز براي درك روانشناسي به تفكر پايبند بودند ، مسمر كه يك پزشك بود ، طبق اين نظريه كه نابساماني هاي فكر و جسم بيماران در صورتي كه ميدان نيروي جاذبه آن ها مجدداًهمسو بشود قابل درمان است در مورد بيمارانش از مغناطيس استفاده ميكرد .