ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوى انسان مقتول نيست، بلكه يك دستور خاصى است كه ناظر به مرتبه بدن انسان كشته شده مىباشد، نشانه آن اين است كه اسلام بسيارى از افراد اعم از زن و مرد را كه داراى اختلاف علمى يا عملىاند متفاوت مىبيند و تساوى آنها را نفى مىكند، و در عين حال ديه آنها را مساوى مىداند، مثلا درباره تفاوت عالم و جاهل مىگويد:
... هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون (1)
آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند مساويند؟
و درباره تفاوت مجاهد قائم و غير مجاهد قاعد چنين مىفرمايد:
لايستوي القاعدون من المؤمنين غير اولي الضرر و المجاهدون في سبيل الله (2)
مؤمنان خانهنشين كه زيان ديده نيستند با آن مجاهدانى كه با مال خود در راه خدا جهاد مىكنند يكسان نمىباشند.
از آنجا كه خانواده، اساسيترين ركن جوامع بشري محسوب ميشود استحكام بنيان آن همواره مورد توجه پيامبران، مصلحات اجتماعي و انديشمندان بوده است. سلامت اجتماع در گرو ثبات و پايداري خانوده است و زوال اين نهاد و پايه، پيامدهاي بس ناگوار را در مقياس اجتماعي بدنبال خواهد داشت.
گسترش زندگي ماشيني و مشكلات و انحطاط اخلاقي ناشي از آن و سستي بنياد خانوده، پديدة طلاق به عنوان يك معضل اجتماعي بيش از پيش خودنمائي ميكند. اسلام به عنوان ديني كامل و جامع در برابر اين پديده نيز از موضعي حكيمانه و واقع بينانه برخوردار است. شكي نيست كه طلاق در نظر اسلام امري مذموم و ناپسند است. روايات فراواني در نكوهش طلاق وارد شده و از آن بعنوان «ابغضالحلال» ياد شده است. بر اساس اين موضع گيري، مردي كه به مباني اسلامي پايبند و معتقد است از طلاق ميپرهيزد و هرگز زن خود را بدون ضرورت و از روي هوي و هوس طلاق نميدهد. ليكن از آنجا كه زندگي زناشوئي به مرحلهاي ميرسد كه مزاياي فردي و اجتماعي خود را از دست داده، هم از نظر زن و شوهر و هم از نظر فرزندان و هم از نظر جامعه زيان بخش ميگردد، اسلام طلاق را بعنوان آخرين راه حل ميپذيرد ولي براي جلوگيري ا ز اينكه اساس خانواده به راحتي فرو نريزد براي تحقّق آن شرايطي سخت مقرر كرده است.