آيا تاكنون به زندگي ستارگان اين چشمك زنهاي درخشان كوچك آسمان انديشيده ايد و در اين نعمت بي كران آسمان كنجكاو شده ايد. با كمي دقت و اندكي نظر درمي يابيم كه اين پارچه ي سياه علاوه بر نقطه هاي ريز نقره اي رنگ عجايب بسيار شگفت ديگري در آن نيز وجود دارد كه هنوز چشم بشر به نيمي از آن نيز باز نشده است.
اكنون در ادبيات آسماني نگاهي بر پهنه ي اين عرش باعظمت مي كنيم:
آسماني بود بي ستاره و خامـوش كه صـدها سال از غـروب پرنورترين سـتارگانـش مي گذشت. گهگاه گذر تك شهابي تيرگي بي رحمانه ي آن را مي زدود اما درخش كوتاهش عطش تشنگان نور را برطرف نمي كرد تا اينكه در مرتعي بي زمان و زماني بي عدد و عددي در مكان نامعلوم نقطه اي از نور را در اوج بزرگي آفريد قرنها بود كه اجرام سرگردان آسمان خورشيدي را نمي يافتند تا گرداگردش حلقه زنند و منظومه اي را پديد آورند كه سرچشمه هاي حيات در گوشه اي از آن پديدار گردد سرانجام انتظارها به پايان رسيد و در وقت و زماني نامعلوم خورشيدي طلوع كرد بس درخشان گويي قصد داشت با پرتوافشاني خود حتي تاريكي هاي گذشته ي اين گوشه از آسمان را برطرف سازد. سيارات حيران عضو گم گشته و از هم گسيخته خود را يافته بودند.