صريح و بيپرده بايد اذعان داشت كه ما التفات بايستهاي به «فرهنگ سازي» نداريم و به همين دليل نيز تا حد زيادي، «ابزار زده» شدهايم. نمونه روشن آن را در ارتباط خود با كامپيوتر ميتوانيم مشاهده كنيم. براستي ما چقدر از كامپيوتر استفاده بهينه به عمل ميآوريم؟ ميزان بهرهوري كامپيوتر در جامعه ما چقدر است و رتبه ما در اين زمينه در سطح جهاني، چيست؟ در عين حال به محض آن كه مدلي بالاتر به بازار مصرف ميآيد، با حرص و ولع فراواني در پي خريد آن برميآييم، بيآن كه برايمان اهميت داشته باشد كه چرا و بر اساس کدام نیاز و ضرورت؟! اتومبيل، نمونه ديگري است كه عدم فرهنگسازي درباره نحوه استفاده مناسب از آن، مشكلات فراوان و كلافهكنندهاي را براي ما در زمينههاي گوناگون رقم زده است و قسعليهذا.
آيا ابزار زدگي ناشي از عدم فرهنگسازي صرفاً محدود به آلات و ادوات صنعتي و تكنولوژيك است و يا ميتوان در حوزههاي ديگر نيز اين نقيصه بزرگ را مشاهده كرد؟ اگر خوب نگاه كنيم، پاسخ به اين سؤال قطعاً مثبت است