روانشناسان تبهكاري را به مسائل شخصيتي و مسئله سازهگاري يا عدم سازگاري فرد با هنجارهاي اجتماعي منسوب مي كنند. پيروان روانشناسي مكتب فرويد بر اين بار بودند كه روان بطور اعم بر شخصيت بطور اخص داراي دو جنبه نا خداگاه و خود آگاه است . تجربه هاي كودكي بويژه ارتباط كودك با مادر نقش اساسي در روشد شخصيت فرد ايفا، ميكند طبق اين ديدگاه رفتار جنايي در دروان انسان جاي دارد و چنين رفتاري بيماري و ناسازهگاري ايجاد مي كند ، فرويد روانشناس : مجرم را فردي ميبيند كه خود ناقص و معيوب دارد . طبق نظر او خود از سه جنبه نهاد ، من ، فرامن تشكيل شده است : نهاد: شامل تمايلات و احساسات ناخداگاه است فرامن: وجدان و خواسته هاي مورد پسند جامعه است كه در اثر آموزش و تربيت در فرد بوجود مي آيد
به حاشيه رفتن دين و نگاه ابزاري به اخلاق پيامدي جز افزايش جرم و جنايت ندارد
شايد نظريه پردازان غربي و تئوريسينهاي ليبراليس گمان نميبردند که ايدئولوژي آنها نيز مانند مارکسيسم به اين زودي موزه اي و کتابخانهاي شود. ايدئولوژي جهان سرماي هداري گمان ميکرد که با استواري بر پايههاي اومانيسم، سکولاريسم و مدرنيسم ميتواند سلطنت بيگزند و پايداري بر جوامع بشري پيدا کند. اما اين خامانديشي بر اثر غفلت از شناخت درست در مورد انسان، آفرينش، و خدا بوجود آمد و به جرأت ميتوان مدعي شد که اگر نوزايي معاصر در جهان اسلام نبود، ميرفت که جهان را در ورطة هلاکت و نابودي افکند